سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مسلمان، برادرِ مسلمان است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
مازندران ، ایران ، خلیج فارس ، نفت ، هاشمی رفسنجانی ، هخامنشیان ، مسئولین ، کسروی ، داریوش ، امارات متحده عربی ، ساری ، ساسانیان ، صفوی ، اعراب ، فساد ، قاجار ، تاریخ ، تاریخ اسلام ، تاریخ ایران ، تاریخ مشروطه ، تنگه هرمز ، جزایرخلیج فارس ، جمهوری اسلامی ، جنگل خوران ، جنگلهای شمال ، حکومت مذهبی ، حکومت ملی ، خانمها ، تخریب محیط زیست ، تروریست ، تن فروشی ، تنب بزرگ ، تنب کوچک ، ایران باستان ، ایرانی ، باغداری ، ببرمازندران ، برنجهای آلوده ، بزگراه تهران-شمال ، بهشهر ، بی بی سی ، بیانی ، پول سیاه ، .معانی فارسی لغات عربی دبیرستان . ، آثار فرهنگی ، آذربایجان ، آهن ، ابو موسی ، احمدی نژاد ، ارگانهای دولتی ، اروندرود ، استرابن ، استعمار ، اسلام ، اسلام و ایران ، اشکانیان ، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، کارشناسی ارشد تاریخ ، کتیبه ی بیستون ، کرمان ، کروبی ، فوتبال ، اقتصاد ، صنعت چوب ، صیانت از جنگلها ، طبری ، عرب ، عربی ، علوم سیاسی ، فارسی ، فتنه ، فحشا ، فرح دیبا ، سنتو ، سیاست و اقتصاد ، سیاسی ، سیستمهای حکومتی ، شورش ، انتخابات ، انقلاب اسلامی ایران ، انقلاب سفید ، انگلیس ، اوباش و اراذل ، دانشگاه ، دختران ، دختران ایرانی ، دروغ ، دریای عمان ، دریای فارس ، دشمن ، رضایی ، زبان ، زبان فارسی ، زرین کوب ، زمین خواری ، سادات ، کشاورزی ، کشتی ، کشورهای عربی ، کمبریج ، کنکور ، کودتای 28مرداد ، گویش مازندرانی ، مادها ، مسلمان ، مصر ، مغول ، منابع ، منابع کارشناسی ارشد ، نظامی ، مازندرانی ، مازیار ، مالیات ، مرکبات ، هوتو ، یونان ، هخامنشی ، هاشمی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :20
بازدید دیروز :9
کل بازدید :283380
تعداد کل یاداشته ها : 69
103/8/26
9:25 ع

ملامجدالدین مکی

در کنار آرامگاه و گلزار شهداء شهر ساری، مقبره ای با گنبد سبز رنگ بنا شده که آن را مقبره ی ملامجدالدین می نامندش. این بنای نوساز که هم اکنون در حدود مرکز شهر واقع شده مقبره ی ملامجدالدین مکی است که بنا به روایات از طرف امام صادق (ع) در سال 130 ه.ق به همراه نامه ای برای ارشاد مردم ساری و آمل به طبرستان (مازندران) آمده است و در ساری از دنیا رفته و در این نقطه به خاک سپرده شد.

پیش از ساخت بنای فعلی که با آجر، بتون و فلز ساخته شده، مقبره ی دیگری در این مکان وجود داشته که  برخی از نویسندگان معاصر مانند "مشکوتی" آن را آن را در زمره ی یکی از ابنیه ی اوایل اسلام در مازندران می دانند. مشکوتی در کتاب فهرست بناهای تاریخی و اماکن باستانی ایران در این باره می نویسد: «.... بنای کنونی [بنای قدیمی] بقعه ی مختصری است که دارای ایوانی می باشد. در این ایوان کتیبه ای به خط رقاع گچبری شده. بنای قدیمی این بقعه در عداد ابنیه اوائل اسلام به شمار آمده است. طبق کتیبه داخلی بقعه این مکان مقبره ملامجدالدین مکی می باشد»

علاوه بر مشکوتی جهانگردان داخلی و خارجی دیگر نیز از این مقبره بازدید کرده اند. مِلگونف یکی از جهانگردان خارجی است که در عصر قاجار از مقبره ملامجدالدین دیدن کرده است. او می گوید: «ملامجدالدین در طرف شرق ساری نزدیک دروازه ای است که به فرح آباد می رود. اهالی شهر، مجدالدین را امام می خوانند. زیرا معتقدند که بیشتر ایرانیان [مازندرانی ها] را او به دین اسلام دعوت کرد.»

اما نکته ی جالب درباره ملامجدالدین و نامه حضرت امام صادق (ع) به مردم ساری را در سفرنامه غلامحسین افضل الملک، رئیس دفتر ایالتی مازندران در 1331 ه.ق می بینیم، چراکه او ادعا می کند، اصل فرمان حضرت صادق به مردم ساری را دیده است. او می نویسد: «در بیرون شهر ساری مزاری است که مولی مجدالدین در آن جا دفن است... گویند حضرت امام صادق در سنه صدوسی هجری به این شهر آمده که مردم را ارشاد و هدایت کند. سواد توقیع امام در ایوان آن مزار نوشته شده است. آدمی فرستادم که آن سواد توقیع را برای من بیاورد... این صورت را برای من آوردند که بعضی از عبارات آن سقط شده است. اصل آن توقیع در خانه یکی از اهالی ساری است که من اصل آن را دیدم. پای آن توقیع صورت مهری است که خوانده نمی شود...»

 

همان طور که گفته شد مقبره ملامجدالدین مکی در خیابانی به همین نام در ساری و در کنار امامزاده ای موسوم به سلطان محمدرضا که در ساختمانی واحد و به صورت دوگنبدان ساخته شده تجدید بنا شده گردیده که همواره مورد احترام اهالی ساری بوده است. خاطرنشان می گردد پس از افضل الملک دیگر کسی اصل دست نوشته امام صادق (ع) را ندیده است و چقدر خوب بود، اگر این سند همچنان در دست اهالی ساری موجود است، به بازدید عموم در می آمد البته اگر تابه حال آن را از کشور خارج نکرده باشند.


92/6/28::: 8:58 ص
نظر()
  
  

1

عید فطر است، سواحل دریای مازندران مملو از جمعیتی از گردشگران است که از سراسر کشور برای تفریح آمده اند. گردشگران  از خراسان تا خوزستان و از چابهار تا آذربایجان غربی و به خصوص از تهران و بالاخره از همه جای کشور خود را به مازندران رسانده اند. بعضی از زنان و مردان در آلاچیق های کنار ساحل سرگرم قلیان کشیدن هستند، گروهی دیگر از مردم روی ماسه های کنار دریا دراز کشیده اند و برخی دیگر هم بصورت مختلط درون آب در حال شنا کردن هستند.

 بعضی از آقایان بی توجه به حضور خانم ها، لباس هایشان را در آورده اند و فقط  شورت برتن دارند و بعضی از خانم ها با شلوار و مانتو و دیگر پوشش ها درون آب درحال شنا هاستند. البته روسری ها را طوری بسته اند که از سر نیفتدو اگر هم بر اثر شنا و هجوم امواج از سر افتاد، از گردن باز نشود!!!. مانتوهای نازکشان خیس می شود و بیشتر از زمانی که خشکند به بدن ها می چسبند و لباس های زیر را عیان می کنند. آقایان و خانم ها و دختران و پسران انگارنه انگار و بدون توجه به همه چیز خنده کنان و هله هله کنان می خندند و سربه سر هم میگذارند و یک ماه روزه داری و بندگی خود را جشن می گیرند، بدون اینکه حتی ذره ای به ذهنشان خطور کند که پوششِ شان چگونه است.

کمی آن طرف تر در دو طرف ساحل دو بخش مجزا برای خانم ها و آقایان برای شنا تعبیه شده است اما توجه کمتری به آن می شود گویی کسی علاقه ای به شنا در آن محوطه ندارد.

دختر و پسری که ظاهرا دوست یا نامزد هم هستند درون آب با وضعیت نامناسبی در حال شنا هستند و حرکاتی انجام می دهند که نگو ونپرس. از چهره سبزه شان معلوم است از استان های جنوبی آمده اند. پس از لحظه ای از آب بیرون می آیند و به طرف دوست مازندرانی خود که میهمان اویند می روند. دل را به دریا می زنم و به سمتشان می روم و با کمی این پا و آن پا کردن سر صحبت را با آنها باز می کنم. رو به پسر جوان کردم و بعد از احوالپرسی گفتم: از کجا اومدید؟ گفت: از ...(یکی از شهرهای جنوبی) به عشق شمال و جنگل و دریاش اومدیم. گفتم: شما که نزدیک خلیج فارس هستید که بسیار زیباست، چرا این همه راه اومدید دریای شمال؟. تازه آب دریای شمال یکی از آلوده ترین آب های دنیاست. گفت: دریای شمال چیزه دیگه ایه اینجا آدم آزادتره و هرکاری دلش خواست انجام میده....

2

چند دختر و پسر که از شماره پلاک ماشین و لهجه شان می شود تشخیص داد تهرانی اند، دست در دست هم در حال قدم زدن هستند. گاهی هم دست در گردن هم می اندازند و درگوشی باهم پچ پچ می کنند. پسرها با شلوارک و دخترها با شلوار جین و پیراهن هایی که نامشان مانتو است چیزهایی به هم می گویند و از خنده ریسه می روند. دخترها شال های خود را از سربرداشته و بر گردن آویخته اند و موهای رنگ کردشان را به باد سپرده اند.

مامور نیروی انتظامی  که از گرمای کنار ساحل و سروکله زدن با مسافرین کلافه شده است روبه دختران تهرانی می کند و می گوید: خانم ها  لطفا حجابتون را رعایت کنید، اون روسری ها رو سرتون کنید. یکی از دخترها در پاسخ می گوید: چه اشکالی داره؟ ما کنار ساحلیم داریم تفریح می کنیم. مامور گفت: تفریح کنید اما حجاب را هم رعایت کنید. دختر گفت: چرا گیر میدید مگه اینجا شمال نیست ما اومدیم اینجا راحت باشیم؟ مامور عصبانی شد و گفت: اینجا شمال است سواحل اسپانیا که نیست.

جرو بحث درمی گیرد، پسران تهرانی دخالت می کنند و می گویند: خب راست میگه دیگه. چرا گیر میدید نمیذارید جوونا راحت باشند؟ چرا از مردم سلب آزادی می کنید؟... در همین گیرودار خانواده های آنها که کمی دورتر ماشین هایشان را پارک کرده بودند دخالت کردند و  ماجرا فیصله پیدا کرد....

3

دریا مواج و طوفانی است و برای همین شنا کردن در آن ممنوع است. چادرهای پوششی شنای خانم ها و آقایان را هم بالا زده اند تا کسی وارد آن قسمت و دور از چشم مسئولین طرح توریستی دریا وارد آب نشود. با این حال مسافرین حاضر در کنار ساحل  که به علت غیر بومی بودن، با شرایط دریای مازندران آشنا نیستند، از مسئول طرح توریستی دریا می خواهند وارد آب شوند و پشت سر هم می گویند که ما این همه راه اومدیم برای شنا در این دریا....

مسئول طرح توضیح می دهد که این دریا با دیگر دریاها متفاوت است و در حالت عادی هم خطرناکه و بهترین شناگران و کسانی که در استخرها و رودخانه ها و  یا خلیج فارس شناگران قهاری بوده اند هم در این دریا غرق شده اند، اینجا زیر پای آدم ناگهان خالی می شود و دریا آدم را می بلعد. بعد به سمت راست اشاره کرد که چند خانواده چشم به دریا کنار ساحل نشسته بودند و ادامه داد, آنها را که می بینید، از یکی از شهرهای کویری آمده اند. دیروز دو برادر از اعضای این خانواده غرق شده اند و زن و بچه ها و پدر مادرشان از دیروز اینجا گریه زاری می کنند، آخه هنوز جسد آنها پیدا نشده... صدبار به آنها توصیه کردیم وارد آب نشوند مگر گوش کردند؟ گفتند ما شناگریم. همین که ما برای کنترل بخش دیگه رفتیم ، یکی از برادرها داخل آب شد و زمانی که درحال غرق شدن بود، برادر دیگر برای نجاتش رفت که هردو جلو چشم زن و بچه شان غرق شدند. از دیروز هم گروه های غریق نجات و مسئولان و... دارند دنبال جسدشان می گردند. احتمالاً فردا وقتی جسدشان باد کرد میاد سطح آب و دریا اونا رو پس می فرسته....

مسئول طرح سوت به دست و در حالی که با سوت زدن به فردی که در سمت دیگر ساحل درون آب شده بود، برای خروج از آب اشاره کرد و سپس به آن طرف رفت. همین که از آن گروهی که کلی درمورد شرایط و خطرات دریا برایشان گفته بود دور شد، آنها داخل آب شدند....

4

جوان با تابلویی در دست که عبارت ویلای اجاره ای روی آن نوشته شده بود کنار جاده ایستاده بود. جوان قدی بلند و بدن توپری داشت و از  گوش های شکسته اش معلوم بود مثل بیشتر مازندرانی ها کشتی گیر است. کمی با فاصله از جاده، دو سه نفر دیگر درون مغازه ای که دفتر مشاور املاک بود درحال گفتگو بودند.

پس از چند دقیقه یک "بی ام و" مشکی که چهار جوان در آن نشسته بودند کنار جوان مازنی ایستاد و یکی از آنها پرسید آقا ویلا دارید؟ جوان مازنی گفت: بله قیمتش هم مناسبه. پسر کنار راننده با تمسخر گفت: ویلا رو با ژیلا میدید؟ همین که این جمله از دهان آن پسر غریبه بیرون آمد جوان مازنی چنان مشتی بر دهان او زد که احساس کردم همه ی دندانهایش در دهانش خرد شد. دوستان او برای حمایت از ماشین پیاده شدند و متعاقبا دیگر جوانان مازنی حاضر در صحنه نیز به حمایت از جوان مازنی وارد درگیری شدند و تا می توانستند آن چهار پسر غیر مازندرانی را کتک زدند. در حین درگیری پسر کشتی گیر، همان پسری را که آن بی ادبی را کرده بود را روی زمین خوابانده بود و می گفت: چی خیال کردی؟ اونی که شنیدی غلط زیادی بوده. اینجا تهرانی هایی که ویلا دارند با خودشون ژیلا از تهران میارند که خوش بگذرونند.  فکر کردی اینجا کجاست و مردمش کی اند؟ ....(فحش) اومدی از من ژیلا می خوای؟...

جمعیت زیادی جمع شده بود که چند لحظه بعد ماموران پلیس سررسیدند و همه متفرق شدند....

5

زمان اخبار بود و گوینده خبر در مورد افتتاح بخشی از بزرگراه تهران شمال خبر میداد. با خود فکر کردم واقعا توجیه ساخت این بزرگراه چیست؟ اقتصادی؟ سیاسی؟ نظامی؟ ترابری؟ بعد با خودم گفتم: خب تهران را در کوتاهترین مسیر و کمترین زمان به مازندران وصل می کند. اما بلافاصله به فکرم رسید خب چرا تهران به مرکز مازندران در کوتاهترین زمان متصل نمی شود؟

اما بحث چیز دیگریست. این بزرگراه از دید مازنی ها تنها و تنها به این دلیل ساخته می شود که عزیزان تهرانی را در کوتاهترین زمان ممکن به عشرتکده هایشان (ویلاهایشان) در شمال متصل کند و در ویلاهایشان در کنار ژیلاهایشان از زندگی لذت ببرند و زباله و ترافیک و معضلات فرهنگی  اجتماعیشان نوش جان مازندرانی ها و دیگر شمالیها شود تا پیشاپیش ناقوس مرگ تنها پاسدار فرهنگ ایران باستان در ایران و اولین محل تشکیل حکومت شیعی در جهان اسلام به گوش همگان برسد.

                                                                                                                                                                             


92/5/23::: 8:8 ص
نظر()
  
  

حاج مصطفی ­خان سورتیج (سورتیجی)

حاج مصطفی­ خان سورتیج یا سورتیجی ملقب به وکیل ­الرّعایا، از صلحا، بزرگان واز رجال پرهیزگار زمان محمّد شاه و ناصرالدّین شاه قاجاردر مازندران، و تنها فردی است که در ایران پس از کریم ­خان زند دارای لقب وکیل ­الرعیا است و از معدود افرادی است که در دورة­ قاجار و در عصر وحشت علیرغم دارا بودن املاک فراوان، قدرت سیاسی و ثروت، فردی متدین، مردم­ دار، وفادار به دین، شریعت و کشور و مدافع تشیع در مقابل عوامل خائن داخلی و خارجی بود.

پدر مرحوم حاج مصطفی ­خان به نام محمد باقرخان سورتی در زمان کریم­ خان زند می ­زیسته است، اما از او جز نامش که در سفرنامه حاجی آمده است، چیزی نمی ­دانیم. از تاریخ تولّد حاجی مصطفی ­خان نیز اطلاع دقیقی در دست نیست، اما او قطعاً به گواهی فرمانی با مضمون انتصاب و تسلیت از سوی ناصرالدّین شاه خطاب به فرزند ارشد حاجی به نام فضل ­الله­ خان، در سال 1287 هجری قمری در قید حیات نبوده است. قبل از آن هم بر اساس فرمان دیگری از سوی عین­الملک حاکم مازندران، مرحوم حاجی در سال1281هجری قمری، زندگانی را بدرود گفته بود و چـون عمر درازی داشت، بنابراین می­ بایست با اختلاف یکی دو سال در حدود سال 1200 هجری قمری به دنیا آمده باشد.

مسکن و مأوای خانواده سورتیجی در آن زمان ساری و روستاهای اطراف مانند، زرین­ آباد، هِوِلا و کیاسر بود ولی آنان حدود هشتاد پارچه آبادی در چهاردانگه سورتیجی را طوعاً و کرهاً چه بصورت مالکیت و چه بصورت اعمال قدرت، تحت نفوذ داشتند زیرا تعدادی از آبادی ­های خالصه دولتی را هم ناصرالدّین شاه به عنوان خون­ بهای شهادت «آقا عبدالله» برادر حاجی مصطفی­ خان در قلعة شیخ طبرسی واقع در افرای قائم­ شهر هنگام جنگ با فرقه­ بابیــه به ایشان بخشیده بود. حاجی به غیر از عبدالله­ خان دو برادر دیگر به نام­های «محسن­ خان» و «مهـدی­ قلی­ خان» نیز داشت. محسن ­خان در جنگ­ های ایران و روسیه شرکت کرده و در همانجا به شهادت رسیده است و مهدیقلی ساکن روستای زرین­ آباد ساری بود و چند پارچه آبادی آن منطقه که متعلق به حاج مصطفی ­خان بود را اداره می­ کرد.

 حاج مصطفی ­خان در سال1263 قمری عازم بیت ­الله ­الحرام می­ شود. بعد از بازگشت به مازندران و به فاصله ­ای اندک محمد شاه قاجار وفات می ­یابد و ناصرالدّین میـرزای جـوان را از تـبریز به تهران می ­آورند تا بر تخت بنشانند (سال 1264قمری). درآن زمان اعیان و رجال ایران و از جمله حاجی مصطفی­ خان را به آن مراسم می ­خوانند و این مراسم مصادف بوده است با آغاز فتنه بابیه در مازندران.

حاج مصطفی ­خان و غائله بابیان

به نقل از ناسخ ­التواریخ سپهر، روضة ­الصفای ناصری رضاقلی ­خان هدایت و تنبیه­ الغافلین اعتماد السلطنه، بعد از فوت محمدشاه، بابیه اظهار وجود می ­کنند و رفته رفته با ترویج عقاید خود و جلب حامیان، در فارس، زنجان، گیلان، مازندران و خراسان قیام­ هایی صورت می ­پذیرد. در این بحبوحه، ملاحسین بشرویه ­ای از خراسان حرکت می­ کند و میرزا حسینعلی (بهاالله) از نور و این دو به اتفاق زنی به نام قرّة ­العین از قزوین در بَدَشت شاهرود با یکدیگر ملاقات می­ کنند و مقدمات قیام خود را طرح می­ نمایند. در این زمان میرزا حسینعلی و قرّة­ العین به تهران می ­روند و به تمهید حکومت قاجار به حبس دولت در می­ آیند که البته ما را با سرانجام کار آن دو اعتنائی نیست، اما ملاحسین بشرویه ­ای با همراهان خود به بارفروش (بابل کنونی) مازندران می­ آید که با مقاومت مردم و مخالفت روحانیون و مجتهدینی همچون ملامحمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلماء مواجه و ناچار جنگ و گریزی می ­کند و از آنجا به قریه­ افرا و بقعه­ شیخ طبرسی پناهنده می ­شود. بشرویه ­ای و مردمانی که به گرد او در آمده بودند، دور بقعه را بارو و سنگر می ­سازند و آذوقه کافی فراهم می­ آورند و هر روز اطرافیان را به آئین تازه خود دعوت می­ کنند. خبـر این شـورش در روز تاجـگذاری ناصرالدّیــن میرزا به تهران می­ رسد و او از اعیان حاضر در مراسم می­­ خواهد تا دفع فتنه را وجه­ همت سازند.

نخستین فرد، حاج مصطفی­ خان پیش­قدم می­ شود و برادر خود آقا عبدالله­ خان سورتیج را در ساری مأمور فرونشاندن این شورش و مقابله با آن می­کند. آقا عبدالله نیز جمعی از افواج سورتیجی، اشرفی، افغان و غیره را به افرا می­ برد تا بقعه وقلعه را محاصره کنند، اما ملاحسین و یارانش از قلعه بیرون آمده، سپاه مسلمانان را مورد حمله قرار می ­دهند و آقا عبدالله در این نبرد به شمشیر ملاحسین شهید می­شود. خبر مجدداً به تهران می ­رسد و این بار حاج مصطفی­ خان، باتفاق قوای دولتی و محلی و قشونی که خود در اختیار داشت، به قلعه می ­روند و بابیه را قلع و قمع می­ کنند. ملاحسین در این واقعه کشته می شود و شمشیر او را به دستور حاجی مصطفی ­خان به زرّین­آبادِ ساری می­فرستند. به همین علت بابیان و بهائیان از سورتیجی­ ها کینه به دل گرفته و در برخی از آثاری که از آنان به جا مانده سعی در تحقیر آنان کرده و مثلاً آنان را غیر ایرانی معرفی کرده ­اند، اما با توجه به اینکه از یک طرف ابن اسفندیار (613 ه.ق) در کتاب تاریخ طبرستان (ابن اسفندیار- تاریخ طبرستان- قسمت دوم ص57). از فردی به نام ابوالعبّـاس سورتی در دورة آل باوند نام می ­برد، و از طرفی دیگر، وجود محوطـه­ های باستانی از دوران آهن تا عصر اسلامی در منطقة سورت در جنوب ساری، خودبه خود نوشته های بهائیان نقض می ­شود، چرا که این موضوع بیـانگر آبادانی منطقـة سورت و حضور افـراد و اقوام مازنـدرانی از گذشتـه­ های دور در آن ناحیه می­ باشد­ که خاندان سورتیجـی­ ها را نیز شامل می­ شود.

کسب لقب وکیل الرعایا

بعد از غائلة بابیه چنانکه گفته شد، ناصرالدّین‌شاه همه­ املاک خالصه شامل چندین پارچه آبادی در چهاردانگه را به عنوان خون­ بهای آقاعبدالله به مرحوم حاج مصطفی خان بخشـید و پس از آن، چهـاردانگه با مرکزیت کیاسـر به چهاردانگه سورتیجى مشـهور گردید. علاوه برآن لقب وکیل ­الرّعایا که تا آن زمان اختصاص به کریم ­خان زند داشت را به حاجی مصطفی ­خان دادند.

اصل فرمان دریافت لقب وکیل ­الرّعایا در حال حاظر موجود نیست، اما حاکم وقت مازندران در نامه­ تسلیتی که برای اسد الله­ خـان پسر مرحوم می ­نویسد، این لقـب را به دنبال نام حاج مصطفی­ خان ذکر می­ کند که دلیل اشتهار به این انتساب است. مسعود میرزا ظلّ ­السطان پسر ناصرالدین شاه در تاریخ مسعودی نیز هنگام سفر خود به مازندران، به عنوان مهمان حاجی مصطفی­ خان به این لقب اشاره دارد و می ­نویسد:

«ازرجال معتبر ساری، مصطفی­ خان زرّین­ کلاهی (=سورتیجی) وکیل ­الرّعایا، شخص اول مازندران بود. بخصوص در شهر ساری، مرد متمولِ در خانه بازی [ بود که] مکرّر ما را در زرّین­ کلا، ده مخصوص خودش به شکار مهمانی کرد.»

ملگونوف نیز در سفرنامه خود که در سال 1277 هجری قمری نوشته شده است از روستای زرّین ­آباد نام می ­برد و می گوید: «صاحب زرّین ­آباد را صد هزار گوسفند است.»

مرحوم حاج مصطفی­ خان وکیل ­الرّعایا را به تخفیف، حاجی وکیل­ خان می ­گفتند. مرقّعی از هنرمندی ناشناس در دست است که در آن با سه هنر خط، شعر و نقاشی به حاجی مصطفی­خان در عبارت «مبارک عید بر حاجی وکیل خان» تبریک گفته است.

تبصرة الزائرین سفرنامه حاج مصطفی­ خان

مرحوم حاج مصطفی­ خان از محدود کسانی است که در سال 1262هجری قمری با انگیزه­ های معنوی به منظور زیارت مشاهد متبرکة بیت ­الله ­الحرام و عتبات عالیات، از طریق شش کشور فعلی  ترکیه، سوریه، فلسطین، اردن، عربستان سعودی و عراق سفر نموده و شرح خاطرات مسافرت خود را به رشته تحریر درآورده است.این سفر که متجاوز از یازده ماه به طول انجامید، از زرین­ آباد ساری آغاز و از مرز کنونی بازرگان به خارج از ایران ادامه و از مسیر سرپل ذهاب و با ورود به خاک کشور پایان یافت. وقایع این سفر با ذکر مسافت و فاصلة تمامی شهرها و منازل به قول خود حاجی یوماً فیوماً تقریر و توسط مُحرری در رساله ­ای به نام تبصرة ­الزائرین ثبت گردید.

حاج مصطفی ­خان سورتیجی در مقدمة رساله ­اش گفته است: خداوند را سرلوحه و زینت کار خود قرار داده می ­نویسد:

 «باریتعالی، «اصحاب بصیرت را به منطوقِ، فَسیروُا فِی الاَرض فَانْظُروُا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المُکَذِّبینْ، امر به سیاحت و ضرب در ارض فرمود» او که تبعیت از فرمود­ه­ خداوند و عبرت گرفتن از عاقبت دروغگویان و نگریستن به نشانه ‏هاى الهى و تدبر در فرجام اقوام و ملت‏هاى گوناگون را بر سفر و سیر در آفاق مترتب دانست، همچنین در مقدمه از پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی(ص) با عنوان مسافر راستین یاد می­ کند و با جملة مدحیِ «سیاح مناهِج عوالم ربوبیت» نام می­ برد. حاجـی هدف از تقریر دیده ­ها و شنیده ­هایش را آگاهی دادن به زائـران بیــان می ­کند و چنین می ­نگارد که «چون این عجاله مشتمل بر تشخیص منازل و وقایع رفتن و برگشتن بوده و هکذا اعمال وآداب واجبه و مستحبه نیز به قلم اختصار شد که در حقیقت موجب زیادتی بصیرت و بینایی مسافرین بیت الله و زائرین قبور ائمه طاهرین بوده، فلهذا مسمی گردانیدیم آنرا به تبصرة  الزائرین»»

با خواندن مقدمة اثر و همچنین مطالعه­ متن سفرنامه درمی ­یابیم که او با معنویتمأنوس و در راه رسیدن به هدف خود بسیار مصمم بوده است. وی برای روشنگری دیگران توانسته با زبانی ساده و مجمل اما نافع و سودمند از شهرها و آبادی­ها سخن گفته و خواننده را با فرهنگ عامه، عمارات گوناگون و ابعاد، اندازه و تاریخ ساخت و بانیان آنها، خطرهای مسیر، افسانه ­های محلی، ویژگی ظاهری ساکنان شهرها، واحد پول دولت ­های مختلف، میزان هزینه­ ها، تدارکات و ملزومات سفر، اعمال واجب و مستحب حج و بسیاری نکات دیگر آشنا سازد تا «زیادتی بصیرت و بینایی مسافرین بیت­ الله­ الحرام و عتبات عالیات» مصداق یابد. این اثر که از آن به عنوان یگانه سفرنامه­ شناخته شده از فردی مازنـدرانی در دوره­ قاجار به بیت ­الله ­الحرام و عتبات عالیات می ­توان نام برد، بخش دوم نسخه ­ای خطی است که قسمت نخست آن با عنوان «مجمل تاریخ پادشاهان عجم کهدرملک ایران سلطنت کرده­ اند» ضبط شده و در مبحث نسخه­ شناسی تنها اشــاراتی گذرا به آن می ­شود. در همین راستا برای تبیین کمّ و کیف مسافرت حاجی، لازم است، اوضاع تاریخی و سیاسی این منطقه از خاورمیانه را در زمان سفر بیان گردد.

اوضاع کشورهای همسایه در عصر قاجار

در اواخر سلطنت محمد شاه قاجار بود که سفر مرحوم حاجی مصطفی­خان سورتیجی آغاز گردید. او در آغاز سفر برای کسب مرخصی و ادامه­ راه، به دربار رفته و با محمد شاه و وزیر او خداحافظی کرد. چنانکه خود آورده است: «... مقدار توقف در دارالخلافه ده روز شد که شرفیاب حضور اقدس شهریاری و سایر ارکان دولت گشته، مرخصی حاصل کرده از طهران بیرون رفتیم...»

در روزگار حاجی، بخش اعظم مسـیر سفـر در محدوده­ فرمانروایی امپراتـوری عثمانی و سرزمین­ هایی با ساکنان عرب­ تبار سنی و شیعه مذهب بود. دولت عثمانی که از بدو تأسیس حکومت صفویـه در ایران بجای نظم و نسق بخشیدن به حکومت و پاشایان دست نشانده­ خود با تکیه بر مؤلفه ­هایی مانند ترک، فارس، شیعه و سنی باعث نفاق دو دولت گردیده بودند، همواره برای سران دولت و خصوصاً زائران ایرانی تضییقات زیادی را پدید آوردند. با همه این سختی ­ها، مردم شیعه و سنی مذهب ایران رنج همه ناملایمات را به جان خریده و با سفرهای طولانی و جانفرسای خود که گاهی ماه­ ها به طول می­ انجامید از سرتاسر کشور با پای پیاده، دواب، کشتی و قایق های بزرگ و کوچک به زیارت اعتاب مقدسه می­ شتافتند تا فرمان خداوند را بجای آورند.

تمامی رنج ­ها و ناملایمات سفر زوار، که اساساً از تقابل بین پیروان مذهب تشیع و فرق اهل سنت با تحریکات دولت عثمانی، نمایندگان پاشایان و همچنین بی­ کفایتی سران نظامی دو کشور در مراقبت از سرحدات تعیین تکلیف نشده فی ­مابیننشأت گرفته بود،موجبات آزار، تحقیر و نیز غارت اموال زائـران را بدستراهـزنان و حرامی­ هایی که ایـن عمل را به عنوانیک درآمـد مشروع یـا مبـاح می ­شناختند پدید می­ آورد. در کنار دزدان افسار گسیختة بادیه و ناامنی راه ­ها، هزینه­ های کلانی را که به عنوان گمرک کالا و تذکـره عبور از مرز و ورود به خاک عثمانی و حجـاز از مسافر دریافت می­ گردید و مبالغ هنگفتی که به نام اَخوه به شکل مستقیم و غیر مستقیم به حمله دار، شریف یا والی پرداخت می­ شد را نباید از قلم انداخت.

افزون بر تقابل پیروان مذهب تشیع و فرق اهل سنت جای دارد تا به اوضاع سیاسی منطقه و دخالت استعمارگرانی که همواره موجبات فتنه را در منطقه پدید آورده ­اند نیز اشاره کرد. در این برهه از تاریخ، دول استعمارگر اروپایی به ویژه بریتانیا که منافع اقتصادی خویش را در غارت منابع این سرزمین­ها می­ دیدند، با توطعه­ های زیرکانه، ایجاد نفاق و کشمکش بین مسلمانان و تحریکات مذهبی و فرقه ­سازی­ های دینی، حضور خود را پر رنگ­ تر از پیش می­ کردند. آنان سرانجام در بحبوحه­ جنگ جهانی اول، راه حل نهایی را در تجزیه سرزمین­ های مسلمان­نشین هر دو کشور یعنی ایران و عثمانی یافتند و نقشه شوم خود را اعمال کردند. بدین ترتیب که در امپراتوری عثمانی و در ساختار حکومتی قلمرو ترکان که توسط برگزیدگان دولت استامبول اداره می­ گردید، چندین کشور کوچک به وجود آمد و از ایران هم سرزمین­ هایی تجزیه و جدا شد که فرمانروایانش همه از دست نشاندگان دولت انگلستان بودند.

بخشی از تبصرة­ الزائرین سفرنامه حاج مصطفی­ خان

«...کیفیت قبرستان بقیع این است که بقیع در بیرون شهر واقع است، قبرستان بسیار بزرگی است. دور آن دیوار است و آنچه صاحبان اسم که در آنجا مدفون می­باشند به تفصیل نوشته شد. قبر مبارک حضرت امام حسن و جناب سیّدالساجدین و امام محمّد باقر و امام جعفر صادق و عبّاسِ عمو(عموی پیامبر)، در یک قبّه و یک ضریح چوبی و دو صندوق می باشند، اوضاعی ندارند. عجم نفری ده قروش می ­دهند و به زیارت می ­روند؛ به کسی رجوع ندارند. زیارت سیده نسا خوانده می­ شود. بیت ­الاحزان در بقیع است و قبر دختران رسول­الله و قبر ابراهیم و قاسم پسران رسول الله و قبر عایشه و قبر امام مالکی و نافع غاری (= قاری) و قبر عقیل و قبر عبدالله جعفر و قبر فاطمه بنت اسد و قبر ابوسعید خدری صحابه رسول الله و قبر عثمان در گوشه قبرستان و قبر مبارک عبدالله پدر پیغمبر در میان شهر مدینه می باشد و قبر حمزه سید الشهدا در دامنه کوه احد که نیم فرسخی مدینه می باشد. خداوند همه شیعیان را به زیارت نبی و ائمه بقیع مشرف نماید. نفری ده قروش برای زیارت پیغمبر ... دادند. لکن آنچه آزار و اذیت بود، در مدینه به مردم نمودند»

موقوفات حاجی

از حاجی در ساری مستحدثاتی به صورت موقوفه برجای مانده است که از آن جمله می­ توان به مسجد مصطفی خان در محله­ ی امامزاده عبدالله ­بِن یا محوطه کنونی اداره برق ساری در مرکز شهر اشاره کرد. حاج مصطفی­ خان پس از بازگشت از سفر حج، به منظور احداث این مسجد نخست پنج هزار متر مربع از اراضی اطراف مقبره را خریداری و آن را وقف امامزاده می کند آنگاه در جنب محوطه امامزاده عبد الله اقدام به ساخت بنای مسجد و مدرسه موسوم به مصطفویه می ­نماید. مسجد حاج مصطفی­ خان به شرحی که در کتیبه سنگ مرمر منصوب در محراب آن آمده است، در سال 1273 هجری قمری و به خواهش مرحوم شیخ محمدتقی کبیر، به جهت اقامه نماز ساخته می ­شود. متن کتیبه محراب به شرح ذیل است:

« بسم­الله­الرحمن­الرحیم. الحمدلله علی نواله و صلی الله علی رسوله وآله. اما بعد در عهد شاهنشاه اسلام پناه، ناصرالدّین ­شاه لازالت ظلال، بارات جلاله علی مفارق­الاَنام، قائدِ توفیق رهبر، عالیجاه رفعت و جلالت دستگاه، مَفخرالحجاج، حاجی مصطفی­ خان سورتی، زَیدَ مَجدِه و اقباله، آمده در سال فرخنده فال ئیلِ خیریت دلیل، هزار و دویست و هفتاد و سه هجری، در بلده طیبه ساری، صانَهَا الله عَنَ­الحَدثانِ و التواری، این مسجد عالی را که نمونه بهشت خلدآئین و رشک­افزای شهر پرین است، به خواهش جناب مستطاب قدوة­ المحققین و زبدة­ المجتهدین، حاجی میزا محمدتقی دام ظله، در این مکان عرش نشان بنا نهاده و به مناسبت اسم سامی بانی به مصطفویه موسوم داشتند و شعرای شیرین گفتار از صداقت افکار، لآلی آبدار، از قصائد و قطعات به تازی و پارسی انشاد و اظهار فرموده ­اند. چون این حجر گنجایش این همه قصائد و قطعات شیرین­تر از شکر نداشت، لهذا به ماده تاریخ اقتصار نموده اینجا ثبت افتاد.»

 معروف است که در روز نصب نخستین سنگ بنا، حاجی مصطفی­خان روحانیون بزرگ مازندران را که مدعو او بودند خطاب می­ کند و می­ گوید هر کس که در تمام مدت عمرش نماز صبح وی قضا نشده است، افتخار نصب اوّلین سنگ با اوست. اما کسی گامی پیش ننهاد. حاجی ­خان در حالیکه دامن قبای کرباسی خود را به کمر می­ زد، قدم پیش نهاد و گفت، خدایا تو شاهدی که مصطفی در تمام طول عمر نماز صبحش قضا نشده است؛ آنگاه سنگ بنا را خود نهاد. موقوفة این مسجد، چـهارده باب مغازه­های ضلع شمالی و غربی مسجد و نیز سه دانگ از حمام صادق­ خان واقع در ابتدای محله قلیچ ســاری است. گفتنی است، مـدرسة مصطفویه که در محـیـط مسجد ساخـته شد، در زمان مرحوم حبیب ­الله ­خان اَشجع ­المُلک سورتیجی اوّل، نوة حاجی که در زمان محمدعلی شاه قاجار، حاکم ساری و سپس حکمران مازندران گردیده بود، در حدود سال 1329 هجری قمری به مدیریت غلامحسین­ خان ایرانپور، مدرسة جدیده گردید و مسیو احسان ­الله ­خان از یاران میرزاکوچک ­خان جنگلی در آنجا زبان روسی تدریس می­ کرد.

در حال حاظر، مدرسه مصطـفویه معمور و محل تحصیل علوم دینی است و عواید چهـارده باب مغازه­ وقفی مجاورت آن نیز به خواهش واقف، صرف مدرسه مزبور می­ شود. علاوه بر این مسجد و مغازه­ها، مرحوم حاجی دو باب آب انبار یکی در آزادگله جنب مقبره امامزاده عباس ساری، در مسیر جاده شاه عباسی و دیگری در روستای زرّین­ آباد بنا کرد که متأسفانه هر دو آب انبار امروزه از بین رفته است. حاجی همچنین یک باب حمام در روستای زرین­ آباد ساری جنب آب انبار و مجموعه­ عمارات خود بنیان نهاد که خوشبختانه همچنان پابرجاست و مورد استفادة اهالی روستاست. او دو باب حمام زنانه و مردانه در محله امامزاده یحیی ساری و جنب منزل خود ساخته بود که بعدها فروخته شد.

درگذشت حاجی

بالاخره حاج مصطفی­ خان سورتیجی پس از سال­ها خدمت به مردم و مذهب تشیع در سال 1281 هجری قمری جان به جان آفرین تسلیم کرد. بعد از درگذشت حاجی، جنازه­ ایشان را به کربلا بردند. نخست دیواری بین قبر او و ضریح حضرت امام حسین (ع) وجود داشت که بعد از چندی آن دیوار به قصد تعریض برای طواف کنندگان برداشته و قبر حاجی در مجاورت ضریح مقدس آن حضرت واقع شد.

حال با این مطالبی که در مورد مرحوم حاج مصطفی­ خان سورتیجی گفته شد، موضوع با اهمیت در این ­باره در تاریخ معاصر، پاکسازی آثار مرحوم مصطفی ­خان سورتیجی، در سال­های پیش و پس از انقلاب است.

در حالی خانه­ های سردار جلیل کلبادی، بزرگترین مروج بهائیت در شمال کشور در عصر قاجاری از جانب سازمان میراث فرهنگی به علت توجه به نوع معماری آن حفظ و مرمت می­ گردد، بسیاری از آثار منتسب به مرحوم حاج مصطفی­ خان سورتیجی در ساری و روستاهای اطراف تخریب گشته است و تنها چند اثر از جمله دوحمام و یک مسجد که در حال تخریب هستند، برجای مانده است. اما مهم ترین اثر باقیمانده از ایشان، یعنی مسجد و مدرسه مصطفویه با آنکه آسیب دیده و خطر تخریب نیزآن را تهدید می ­نماید، علاوه بر اینکه اقدامی در مرمت انجام نمی ­شود، هنوز به ثبت آثار ملی نیز نرسیده است که این موضوع خود جای شگفتی فراوان دارد، چه اینکه ساختمان بانک ملی ساری که متعلق به دوران پهلوی اول است در دهه هفتاد به ثبت رسیده است، اما مسجد مصطفی­ خان که در مرکز شهر ساری و در بافت تاریخی شهر نیز واقع است و علاوه بر اینکه بانی آن فرد تأثیرگذاری در تاریخ مازندران و کشور بوده، از نظر معماری نیز با اهمیت است، مورد بی ­مهری قرار گرفته است. امید است که مسئولین ذیربط در قرار دادن این اثر ارزشمند در فهرست آثار ملی تلاش ویژهای انجام دهند.

منابع: تبصرة­الزائرین- سفرنامه حاج مصطفی­ خان سورتیجی- تصحیح و تحشیه: سامان سورتیجی- شلفین 1391

 


92/4/18::: 8:21 ص
نظر()
  
  

چندی پیش در یکی از روزنامه­های کثیرالانتشار کشور خبری درج شده بود مبنی بر اینکه سریال یا هجونامه­ای به نام پایتخت 2 یعنی سری دوم سریال سبک و سخیف پایتخت که در آن مازندرانی ها به سخره گرفته شدند در شهرستان شیرگاه در حال ساخت است و قرار است در روزهای نوروز از شبکه­ی یک سیما پخش شود. چند روز پیش هم در شبکه­ی تبرستان (شبکه­ی محلی مازندران) زمانی که مجری با کارگردان این به اصطلاح سریال مصاحبه کرد ایشان به سخنرانی پرداخته و از میهمان­نوازی مازنی­ها سخن گفت و اینکه مردم مازندران بسیار خون­گرم هستند و... یعنی همان هندوانه­هایی که سال­هاست پایتخت نشین­ها زیر بغل مازندرانی­ها می­گذارند تا املاک و زمین­هایشان را غارت کنند.

    نمی­دانم در چند سال اخیر این حمله به فرهنگ و زبان مازندرانی چرا و از کجا سرچشمه می­گیرد و چرا رسانه­ها و به خصوص رسانه­ی ملی با حجمی وسیع در حال تخریب و تمسخر مازندرانی­هاست؟ تأسف بارتر اینکه حتی در برنامه­های کودکان و نوجوانان مانند عموپورنگ هم لهجه و شخصیت مازندرانی تمسخر می­شود. شاید خوانندگان گرامی با خواندن این مطالب تصور کنند که نگارنده­ی این سطور هنوز در دوران قرون وسطی زندگی می­کند که به قومیت خود تعصب بیجا دارد و شاید بگویند که همه ایرانی و مسلمانیم و ایرانی و مسلمان بودن اهمیت دارد نه قومیت. باید اذعان کنم که شرایط استان مازندران با دیگر استان­ها متفاوت است چرا که تنها منطقه­ی کشور است که در عصر باستان در مقابل اسکندر مقدونی و در اوایل دوران اسلامی در مقابل اعراب ایستادگی کرد و از این جهت یگانه پاسدار فرهنگ ایران باستان است و از سوی دیگر در عصر اسلامی اولین تشکیل دهنده­ی دولت شیعی و نخستین مبلغ شیعه­ی دوازده امامی در جهان اسلام بوده است و از معدود مناطق کشور است که دردوران معاصر دنباله­ی زبان فارسی دوران ساسانیان را تکلم می کنند که این اقدامات بی­شک برای هر مازندرانی و ایرانی جای افتخار است عزیزان خواننده با رجوع به منابع تاریخی قطعاً به سخنان بنده صحه خواهند گذاشت حال با این همه جای سؤال و شگفتی است که این همه هجمه به فرهنگ و زبان و لهجه­ی مازندرانی­ها به چه علت است؟

موضوع از جایی شروع شد که چند سال پیش فردی به اصطلاح هنرمند!!!! از صدا و سیما به نام حسین رفیعی -همان شخصی که به خود اجازه می دهد به هر شخصی توهین کند- به مدت یک ماه میهمان صدا و سیمای مرکز مازندران بود و از میهمان­ نوازی مازنی­ها به نحو احسن استفاده کرد و پس از آموختن لهجه­ ی مردم این استان و پس از بازگشت به تهران، حرمت نمک مازندرانی­ها را نگه داشته شروع به تمسخر مازندرانی­ها نمود و این عمل زشت از آن زمان آغاز شد. پس از آن هجونامه­ی (سریال) پایتخت تولید و از رسانه­ی ملی پخش شد و تا جایی که ممکن بود مازندرانی­ها مورد تمسخر قرار گرفتند و اکنون نیز سری دوم آن در حال ساخت است. به راستی در مورد کدام یک از قومیت­های مازندرانی و آن هم به قصد تمسخر و هجو و هزل دو سری سریال ساخته می­شود؟ آیا مازندرانی ایران دوست و مذهبی و پایبند به اصول جمهوری اسلامی که فقط به خاطر مهربانی و بصیرت اعتراض نمی­کند باید به سخریه گرفته شود؟ چرا پایتخت­نشین­های عزیز به خود این اجازه را می­دهند و رسانه­ی ملی هم در همین راستا حرکت می کند؟ چرا باید اقوام ایرانی از آذری و گیلانی تا لر و قزوینی و بلوچ و مازنی و... توسط پایتخت­نشین­ها مسخره شوند و پایتخت­نشین­ها افرادی با فرهنگ، دانا و همه چیز فهم و... معرفی گردند؟ سابقاً می­گفتیم کار کار انگلیسی­هاست که می­خواهند بین اقوام ایرانی تفرقه بیندازند اما در حال حاضر کار کار کیست؟ چرا رسانه­ی ملی تبدیل به تبلیغ فرهنگ پایتخت شده؟ چرا در رسانه­ی ملی هر زمان خواسته شود یک نفر شهرستانی نمایش داده شود از هنرمندانی استفاده می­گردد که طیف طنز در کارهایشان است و با لهجه طوری صحبت می­کنند که تمسخر به اقوام شود اما وقتی که خواسته شود که یک تهرانی معرفی گردد نقش آن به داریوش ارجمند با آن  لهجه­ی خاص داده می­شود؟ آیا به راستی لهجه­ی مردم تهران همان لهجه­ی آقای ارجمند در سریال­هاست؟ پیشاپیش خدمت هموطنان عرض می­کنم زمانی که در نوروز این به اصطلاح سریال در حال پخش است به شخصیت دختر تهرانی که احتمالاً نقش آن را خانم لیندا کیانی بازی خواهد کرد بنگرید که در این هجونامه سنبل یک تهرانی است و با دیگر زنان شهرستانی سریال مقایسه کنید.

 شاید برخی از عزیزان بگویند که ای آقا چقدر سختگیرید؟ جنبه­ی شوخی داشته باشید و .... که اخیراً نیز از این حرف­ها زیاد شنیده می­شود. سوال منِ مازندرانی و عزیزان لر و آذری، قزوینی و گیلانی، آبادانی و اصفهانی و... این است که آیا واقعاً به این جوک­های توهین­آمیزی که از پایتخت به دیگر نقاط منتشر می­شود می توان نام شوخی نهاد؟ آیا سزاوار است ما هم لهجه­ی نرم و ناز و دخترانه­ی عزیزان تهرانی را به سخره بگیریم و همان توهین­هایی که به شهرستانی­ها می­شود به استناد آمار و مستند نثار عزیزان پایتخت­نشین بنماییم؟

اما موضوع این است که ما شهرستانی­ها و به خصوص مازنی­ها به سازی که سالها پیش انگلیسی­ها در طرح تفرقه­اندازی کوک کردند آن­گونه که بعضی­ها می­رقصند نمی رقصیم.

بد نیست در اینجا گله­ای از جناب آقای ضرغامی نیز بنماییم: جناب آقای ضرغامی بنده به نمایندگی بسیاری از جوانان مازندرانی از جنابعالی ناراحت و رنجیده خاطریم و شما می بایست به عنوان فردی که اجازه­ی پخش چنین توهین­هایی را داده­اید در محضر خداوند پاسخگوی دل­های شکسته­ی ما باشید.آقای ضرغامی چرا عملکرد مثبت خویش را با پخش چنین سریال­های ناپخته و توهین­آمیزی زیر سوال می­برید؟ چرا دست به تحریک و تمسخر قومیت­ها می زنید؟ متوجه باشید که کاری نکنید که شما هم جزء آن خواصی شوید که مقام معظم رهبری شما را هم نصیحت بفرمایند.

واما مسئولین و نمایندگان و فرهیختگان استان مازندران و به خصوص شخص استاندار در اینجا روی سخنم با شما نیز هست: آقای استاندار محترم آیا به گمان خویش با حضور در سر صحنه­ی هجونامه­ی پایتخت 2 و عکس انداختن با عوامل آن کار فرهنگی کرده اید؟ آیا کار فرهنگی دیگری نبود که برای آن وقت بگذارید؟ این­که مرکز استان و بسیار از شهرهای مازندران فاقد موزه­اند جزء دغدغه­های فرهنگی محسوب نمی­شود؟ اینکه کتابخانه­های استان به اندازه­ی کافی غنی نبوده و در شأن استان نیستند کار و دغدغه­ی فرهنگی نیست؟ این که برخی از برج­های تاریخی مازندران از جمله برج گلما و یا شاطرگنبد و... در حال تخریب است در راستای فعالیت­های فرهنگی نیست؟ بگذریم....

این حرف ها نه تنها در دل من بلکه حرف دل بسیاری از مازندرانی­هاست که چند سالی است توسط برخی از آقایان پایتخت­نشین سوژه­ی خنده شده­اند، حرف دل مردمی است که مانند دیگر استان­ها به نظام جمهموری اسلامی، دین مبین اسلام ، ولایت فقیه و میهن پرستی صادقانه پایبند هستند اما با این حال به سخریه گرفته می­شوند و خود نمی دانند به چه جرمی و چرا؟­

این حرف دل مردم مازندران را هم می­گویم که نوروز سال 92 به علت پخش هجونامه ­پایتخت 2 از رسانه­ی ملی عید به کام بسیاری از مازنی ها تلخ خواهد بود. این را هم به عزیزان هموطن بگویم که این به اصطلاح سریالی را که مشاهده خواهند کرد دروغی بیش نیست و فرهنگ مازندران غنی تر از آن چیزی است که پایتخت­نشین­ها در هجونامه­ی پایتخت 2 پخش خواهند کرد. از شما هموطنان گرامی می­خواهم هر بار که به مازندران سفر کردید علاوه بر استفاده از جنگل و دریا سری هم به اماکن پیش از تاریخی، باستانی و تاریخی این استان نیز بزنید تا دروغگویی برخی از آقایان و علت نوشتن این سطور را متوجه شوید.     

     


91/12/5::: 2:57 ع
نظر()
  
  

دریای مازندران

چند سالی است که در صداو سیما، رسانه ها، جراید، کتب درسی و غیر درسی و ... به اصرار نامی جعلی به نام "خزر" را بر روی دریای مازندران نهاده اند و همه به طور عجیبی، یکصدا و هماهنگ در حال پاک کردن نام مازندران از روی این دریا هستند و شگفتی زمانی بیشتر می شود که می بینیم شبکه ی تبرستان یعنی مرکز صدا و سیمای استان مازندران نیز هم پای دیگران از این نام مضحک و جعلی خزر به جای نام مازندران استفاده می کند. این درحالی است که این دریا از عهد باستان تا به حال نامی ایرانی داشته است و حتی پس از انقلاب و تا اوایل دهه ی هفتاد از نام مازندران برای این دریا استفاده می شده است. پس از انقلاب استفاده از نام دریای مازندران علاوه بر مکاتبات، در کتب درسی و حتی پشت سکه ی 50 ریالی که نقشه ی ایران بر آن حک شده بود استفاده شده بود اما از دهه ی هفتاد به بعد شاهد آن هستیم که نام دریای "خ زر" جای خود را به دریای مازندران می دهد. نکته ی در خور توجه نام بین المللی این دریاست که همه ی جهان آن را با نام دریای "کاسپین" می شناسند که بنا بر آنچه مورخین داخلی و خارجی می پندارند کاسی ها یا کاشی ها ویا همان کاسپی ها قومی ایرانی بودند که در جنوب غرب دریای مازندران سکونت داشته و بعد دامنه ی نفوذ خود را در غرب ایران و حتی بین النهرین گسترش دادند. شایان ذکر است که به این موضوع نیز می بایست توجه شود که چرا و چگونه نام کاسپین از منابع روسی بیرون آمده و چرا روسها پس از رسیدن به قدرت این نام را بر این دریا نهاده و آن را بر جهانیان تحمیل نموده اند؟ نکته ی مهم دیگر این است که به جز در ایران در هیچ جای دیگر دنیا از نام خزر برای دریای مازندران استفاده نمی شود.  

بحث در اینجا این است که چرا دریایی که در جهان باستان با نام های ایرانی وهرکانه و کاسپی و پس از ورود اسلام به ایران با نام های ایرانی دیگرِ تبرستان و مازندران نامیده می شد هم اکنون خزر خوانده می شود؟ و اینکه خزرها چه کسانی هستند و چرا در ایران نام دریای مازندران درحال کمرنگ شدن است و چرا کسی توجهی به این مسئله نمی کند؟ و چرا شورای امنیت ملی کشور بدون توجه به پیشینه ی نام این دریا و پیشینه و پسینه ی قوم خزر نام جعلی "دریای خ زر" را به جای دریای مازندران تایید می کند؟ و بسیاری از چراهای دیگر. در این مقال بطور اجمالی به پیشینه ی نام دریای مازندران و قوم خزر پرداخته می شود و قضاوت را بر عهده ی خوانندگان گرامی قرار می دهم.

در گذشته برای نامگذاری اماکن طبیعی مانند کوه، دریا، رود و یا شهرها و ... معمولاً شاخصه های طبیعی، نام شاهان ویا اقوام کنار این اماکن را مدنظر قرار می دادند که بارزترین مثال برای بیان صحت این گفته نام خلیج فارس است، چه اینکه می دانیم اساس این نامگذاری در گذشته به علت حضور قوم متمدن پارس در شمال این دریا بوده است و چون اعراب در جنوب غربی این دریا دارای تمدن نبوده و در معادلات سیاسی، اقتصادی، نظامی و ...عهد باستان به چشم نمی آمدند، نام دریا پارس نهاده شدکه این موضوع بیانگر حضور دائم و تاثیرگذار پارسیان در حاشیه ی این دریا بوده است.  

این موضوع در مورد دریای مازندران نیز صادق است چرا که در کرانه های این دریا اقوامی ساکن بوده اند که هیچ کدام در عهد باستان و دوره تاریخی و در یک مدت زمان طولانی به اندازه ی مازنی ها در عرصه های سیاسی، نظامی و فرهنگی موثر نبوده اند. در شمال این دریا تا قرن پانزدهم روس ها حضور چندانی نداشته اند. در شرق آن نیز اقوام ترک می زیسته اند که آنان نیز تاثیر زیادی در عرصه ی سیاسی و ... آن دوران نداشتند. در غرب نیز در هر دوران اقوام گوناگون بودند که برخی در جریانات آن دوران موثر و برخی نیز بی تاثیر بودند. اما در جنوب دریای مازندران به علت نزدیکی به جاده ی ابریشم و همچنین حضور اقوام ایرانی در این منطقه، آنان در جریان های سیاسی و... آن دوران نقش آفرین بوده اند. اقوام هیرکانی، تپوری، آماردی، کادوسی و کاسپی که امروزه همه ی آنان را مازندرانی می شناسیم از آغاز تاریخ تا کنون در جنوب دریای مازندران حضور دائم و موثر داشته اند. بنابراین طبق آنچه که در مورد نام خلیج فارس گفته شد، طبیعی است که نام این دریا نیز برگرفته از نام این اقوام یا این منطقه باشد و چنان که در تاریخ آمده در دوران باستان نام دریای شمال ایران هیرکانی یا وهرکانه و کاسپی منتسب به هیرکان ها و کاسی ها، در عصر اسلامی، تبرستان منتسب به قوم تپوری و در نهایت مازندران منتسب به قوم مازندرانی بوده است.

در بررسی های انجام شده در مورد استفاده از نام خزر بجای دریای مازندران می بینیم اولین بار اصطلاح بحر خزر در کنار نام دریای طبرستان و هیرکانیه در حدود العالم در قرن چهارم به کار برده شده است و پس از آن نیز برخی دیگر از مورخین و جغرافی دانان آن عصر نظیر ادریسی در نزهه المشتاق...،حمدالله مستوفی در نزهه القلوب...، ابن اثیر در تحفه العجایب... و چندی دیگر در کنار طبرستان از نام بحر خزر استفاده نموده اند که بیشتر منظورشان غرب دریای مازندران بوده نه همه ی دریا. استفاده از این نام از قرن چهارم به بعد به مدت دو قرن البته نه بصورت فراگیر متداول بوده است. پس از حمله ی مغول و در نهایت از عصر صفوی به بعد نام این دریا مازندران گذاشته شد و پس از آن با طلوع روس ها در عرصه ی بین الملل آنان نام کاسپی را بر این دریا نهاده و به جهانیان تحمیل نمودند.

آن طور که پیش از این نیز بیان شد نام دریای شمال ایران تا عصر حاضر مازندران بوده است به طوری که حتی در کتب درسی عصر پهلوی و پس از انقلاب تا دهه ی شصت خورشیدی نام دریا "خ زر" بر دریای مازندران دیده نمی شود. حال برای اینکه بیشتر به حساسیت موضوع پی ببریم بی مناسبت نیست که در مورد قوم خزر که به صورت عجیبی نامشان فقط در ایران بر دریای مازندران نهاده شده مطالبی را اینجا بیان کنم.

قوم خزر قومی ترک تبار و نیمه وحشی بودند که در شمال قفقاز و در غرب دریای مازندران ساکن بودند. این قوم که هیچ دین توحیدی نداشته و بسیار خونریز بودند همواره به مرزهای ایران حمله می کردند و موجب غارت و کشتار می شدند. آنها در اواخر دوران ساسانیان با رومیان هم داستان شده و به ایران حمله کردند که نتیجه ی آن شکست سخت ایرانی ها و تضعیف ارتش ساسانیان بود که نتیجه ی این تضعیف نیروهای نظامی شکست ایرانی ها در برابر حملات اعراب و فروپاشی کشور بود. این حملات در طول دوران ساسانیان ادامه داشته است به طوری که آنان را مجبور کرده بود در آذربایجان، اران و قفقاز دست به ساخت دژهای فراوان بزنند.

پس از ظهور اسلام بر خلاف آنچه که اکثر مورخین، رومی ها را بزرگترین دشمن خارجی می پندارند، خطرناکترین دشمنان اسلام که ضربات سختی را به سپاهیان اسلام وارد آورد خزران بودند و آنها بودند که در کوه های قفقاز جلوی سپاه اسلام ایستادگی کرده و مانع نفوذ و گسترش اسلام در روسیه و اروپای شرقی شدند. آنگونه که طبری می­گوید حتی سلمان فارسی نیز که در راس سپاه اسلام به جنگ با خزران رفته بود شکست خورد و سپاهیانش به هزیمت رفتند. این شکست های پی در پی سپاه اسلام در دوران بنی امیه و بنی عباس نیز ادامه یافت بطوری که در سال 183 ه.ق بر اثر حملات خزران 100 هزار نفر از مسلمین به اسارت آنان در آمدند.

شاید برای خوانندگان گرامی این پرسش بوجود آید که این همه دشمنی خزران علیه ایرانیان و مسلمانان چه بوده است؟ پاسخ این است که در زمان ساسانیان که آنان قومی بی دین بودند برای غارت به مرزهای ایران هجوم می آوردند اما موضوع زمانی جالب می شود که بدانیم مبلغان یهودی در صدر اسلام و پس از شکستی که از اسلام خوردند در بین خزران نفوذ کرده و آنان را یهودی نمودند و به عبارتی دیگر نیروی سومی را علیه اسلام به کار گرفتند تاجلوی گسترش این دین مبین را در روسیه و مناطق اروپای شرقی بگیرند. بنابراین ملاحظه می شود که در حقیقت این قومیت خزر نبود که رودرروی اسلام ایستاده بود بلکه این آیین یهودیت است که در برابر اسلام به وسیله ی بازوی نظامی اش یعنی قوم خزر ایستادگی می کرد.

به هر حال حال خزران یهودی مسلک پس از حمله ی مغولان و متعاقباً روسها شکست خورده و کشورشان از بین می رود و تمامی آنها در کشورهای اطراف پراکنده می شوند. اما گروه اصلی آنها وارد روسیه، مجارستان، لهستان و ... شده و پس از آن به دیگر نقاط اروپا و در نهایت در سراسر جهان پراکنده شدند و آوارگی یهود که امروز نیز از آن دم می زنند در حقیقت از همین دوران آغاز شد نه از دوران پیامبرانشان و پس از حضرت موسی (ع).

حال داستان زمانی جالب تر می شود، وقتی بدانیم که اکثر یهودیان حال حاضر که در اروپا، آمریکا و سراسر جهان پراکنده اند و داعیه ی سرزمین موعود دارند، نه از دوازده سبط بنی اسرائیل و نه از نژاد سامی، بلکه از نژاد ترک و یهودیان خزری هستند. بطوری که هم اکنون اکثر قریب به اتفاق صهیونیست ها و یهودیان ساکن در سرزمین های اشغالی فلسطین از قوم خزر هستند و نه از نسل فرزندان یعقوب پیامبر. این موضوع به اثبات رسیده و در مورد آن کتاب و مقالات فراوانی نیز نوشته شده است که می توان به کتاب "قبیله ی سیزدهم" اثر آرتور کستلر (1976 م) که در ایران با نام "خزران" به چاپ رسیده است اشاره کرد که تمامی مطالب فوق در این کتاب به اثبات رسیده است. شایان ذکر است که آرتور کستلر که خود یک یهودی است چندی پس از انتشار این کتاب به اتفاق همسر خود در منزلش به قتل می رسد.

حال خوانندگان گرامی خود قضاوت کنند که آیا بایسته است که نام یک قوم خونریز، غارتگر و یهودی شده بر دریای مازندران نهاده شود؟ آیا آوردن نام خزر در کتب درسی و گذاشتن این نام بر برخی از شهرها و ... شرم آور نیست؟ آیا این فاجعه نیست که نامی را بر دریای مازندران بنهیم که نام پدران صهیونیستهای جنایتکار و عامل فساد در جهان حاضراست که در صف اول دشمنی با ما هستند؟ آیا جای تأسف نیست که الهام علی اف رئیس جمهور اران (جمهوری آذربایجان) با آن تفکرات کودکانه ی پان ترکیسمش با تحقیر اذعان کند که دریایی به نام مازندران نمی شناسد؟

و بنده به عنوان یک مازندرانی از مسئولیین محترم می پرسم: آیا اگر نام این دریا "دریای تهران" یا "دریای آذربایجان" بود، باز هم این گونه با آن معامله می شد؟ آیا منِ مازندرانی حق ندارم که شک کنم که جریانی با چند قسمت کردن مازندران و تغییر نام دریای آن در حال حذف این استان همیشه سرافراز که در همیشه ی تاریخ حافظ فرهنگ ایران و آغازگر حکومت شیعی در ایران بوده است، می باشد؟آیا برای مردم مازندران این سوال پیش نمی آید که قوم خونریز و وحشی و یهودی شده خزر چه برتری ای نسبت به قوم با فرهنگ و با پیشینه و شیعه مذهب مازندرانی دارد که شورای امنیت ملی کشور نام خزر را به جای مازندران بر روی دریا شمال ایران تأیید می کند؟ و دست آخر اینکه چرا نمایندگان مازندران در مجلس شورای اسلامی، به خصوص اویی که ظاهرا مدرک دکترای ایران شناسی از یکی از دانشگاه های "ناکجاستان" دارد و به انواع لطایف الحیل خود را بر مردم تحمیل کرده و از ایشان رأی گرفته چرا سکوت کرده در مجلس این موضوع را مطرح نمی کنند؟ و بسیاری سولات دیگر.......


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >