این روزها تب انتخاباتی به اوج خودش رسیده وهمه ی مردم در مورد انتخابات و افشاگریهای آقای احمدی نژاد در مورد هاشمی و خانواده اش صحبت می کنند. یادمه در سالهای 71-70 که یه محصل دبیرستانی بودم ،آقای هاشمی به شهر ما سفر کرده بود.جمعیت زیادی جمع شده بودند وما هم برای دیدن ایشان از آموزشگاهمون با خوشحالی رفته بودیم...حالا چند سال از اون روز گذشته ومن با شنیدن حرفهای آقای رئیس جمهور به سادگی خودم می خندم... در این شبها ودر بین مناظره های کاندیداهای محترم ریاست جمهوری و نحوه ی تبلیغات آنان حرفهایی می شنویم و چیزهایی می بینیم که نمی دانیم چه کنیم؟ آقای احمدی نژاد نمودارهایی ارائه می دهند که مربوط به بانک مرکزی است و بعد آقای موسوی نمودارهای دیگری را ارائه می دهند که آنهم مربوط به بانک مرکزیه و هردو یکدیگر رو به دروغگویی متهم می کنند.یکی از اونا عکس همسر طرف مقابل رو جلوی چشم میلیونها بیننده ی تلویزیونی می گیره ودر مورد جعلی بودن مدرکش حرف میزنه.دیگری هم از پارچه ورنگ سبز و از احساسات مذهبی مردم استفاده میکنه. آقای کروبی که در کسوت روحانیت هم هست صراحتا اعلام میکنه که از شهرام جزایری مفسد اقتصادی مشهور سالهای اخیر 300 میلیون پول می گیره بدون اینکه بپرسه آقا شهرام 31 ساله ی اون زمان، این پولها رو از کجا آورده و این شایدمال یتیمی باشه.آقای رضایی هم ساده انگارانه میخواد در کشوری با این همه اقوام گوناگون که هر روز گروهی از جانب دشمنان ایران در گوشه ای از اون علم میشن وادعای استقلال می کنند دولت فدرال اقتصادی!!! درست کنه. خلاصه اینکه همه ی ما معتقد به نظام جمهوری اسلامی و علاقمند به سرفرازی ایرانیم و در انتخابات هم شرکت خواهیم کرد اما با این حال نمی دانیم چه کنیم؟ این همه دم خروس رو باور کنیم یا دو برابر اونا قسم حضرت عباس رو؟