همان طور که گفتم از دوران صفویه به بعد مازندران در معادلات سیاسی کشور هضم شد .از آن دوران به بعد مازندران رو به خرابی رفت چنانکه از دوره ی افشاریه تا دوره ی پهلوی این منطقه تبدیل به محل تبعید اقوام شورشی و یاغی شد. در دوره ی قاجار نیز مازندران شکارگاه شاهان و محل تفریح و شکار ببرو شیر مازندران بود . وضعیت این استان به حدی بود که برخی از جهان گردان خارجی که در دوران قاجار به مازندران سفر کرده بودند از خرابی شهرها ، وجود انواع بیماریها ووضعیت بد مردم سخن گفته اند.
اما در دوره ی پهلویها بار دیگر استان مازندران شروع به رشد و توسعه کرد.راههای استان با کیفت خوب و با شاخصه ی آن دوران ساخته شد.راه آهن به هر دلیلی که ساخته شده بود موجب اتصال استان به پایتخت و جنوب کشور گردید.صنایع زیر بنایی مانند نیروگاه نکا که هم اکنون نیز ده درصد برق کشور را تولید میکند احداث شد. در پی انقلاب سفید شاه و مردم در اوایل دهه ی 40 زمینهای باتلاقی استان تسطیح و بخشی از آن به مردم واگذارگردید همچنین از منابع طبیعی استان به خصوص جنگلها به شدت حفاظت شد و بسیاری از طرحهای دیگر که تا اوایل انقلاب در حال اجرا بودند . بطوری که استان مازندران در ردیف استانهای توسعه یافته ی کشور قرار گرفت. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب در توضیح نمودار ترکیب قومی حزب توده چنین می گوید: این توزیع منطقه ای اعضای حزب توده در فهرست نادمان سالهای 36-1332 منعکس شده است. از 2213 فرد نادم 1713 نفر ساکن استانهای پیشرفته تر : تهران ، گیلان، مازندران و آذربایجان بودند. محل سکونت تنها 441 نفر در استانهای کمتر پیشرفته ی، اصفهان ،خوزستان و کرمانشاه بود...
اما متاسفانه از پس انقلاب اسلامی بنا به دلایلی که خواهم گفت ،علی رغم اینکه همه ی استانهای کشور توسعه یافته و پیشرفتهای قابل توجهی کردند ، استان مازندران که در سالهای پیش از انقلاب دارای رتبه ی سوم از این حیث بود درجا زده و هم اکنون در بین سی استان کشور در مکان بیست و ششم قرار دارد. بعضی از اهالی استان مازندران معتقدند که بعد از انقلاب در بین سران و برنامه ریزان کلان کشور این اعتقاد وجود دارد که چون پهلویها مازندرانی بودند ،آنان به اندازه ی کافی به این استان رسیدگی کرده اند.و مازندران احتیاج به امکانات ندارد وبه این خاطر که پس از انقلاب آذریها ، اصفهانیها و تهرانیها در پستهای کلیدی کشور نفوذ کرده اند، بودجه ها بیشتر به این استانها سرازیر می شود.و آنان به نوعی انتقام قبل از انقلاب را از مازنی ها می گیرند .البته این موضوع دور از ذهن نیست. برای نمونه نظر یکی از نویسندگان آذری را به نقل از کتاب قومیت و قوم گرایی در ایران اثر آقای دکتر حمید احمدی را در اینجا می آورم: سلطان زاده ی تبریزی در " آذربایجان تکه ی گرانبهای ایران " می گوید : در همان موقع که مرکز{تهران} برای تعمیر سد در تبریز حیران و سرگردان بود و در اتاقهای وزرات کشور دست به دست هم می مالیدند، دهها سد و صدها پل بتون آرمه از محل مالیاتهای جمع آوری شده از آذربایجان در دهات مازندران و سوادکوه ساخته می شد.... ادامه دارد