1
عید فطر است، سواحل دریای مازندران مملو از جمعیتی از گردشگران است که از سراسر کشور برای تفریح آمده اند. گردشگران از خراسان تا خوزستان و از چابهار تا آذربایجان غربی و به خصوص از تهران و بالاخره از همه جای کشور خود را به مازندران رسانده اند. بعضی از زنان و مردان در آلاچیق های کنار ساحل سرگرم قلیان کشیدن هستند، گروهی دیگر از مردم روی ماسه های کنار دریا دراز کشیده اند و برخی دیگر هم بصورت مختلط درون آب در حال شنا کردن هستند.
بعضی از آقایان بی توجه به حضور خانم ها، لباس هایشان را در آورده اند و فقط شورت برتن دارند و بعضی از خانم ها با شلوار و مانتو و دیگر پوشش ها درون آب درحال شنا هاستند. البته روسری ها را طوری بسته اند که از سر نیفتدو اگر هم بر اثر شنا و هجوم امواج از سر افتاد، از گردن باز نشود!!!. مانتوهای نازکشان خیس می شود و بیشتر از زمانی که خشکند به بدن ها می چسبند و لباس های زیر را عیان می کنند. آقایان و خانم ها و دختران و پسران انگارنه انگار و بدون توجه به همه چیز خنده کنان و هله هله کنان می خندند و سربه سر هم میگذارند و یک ماه روزه داری و بندگی خود را جشن می گیرند، بدون اینکه حتی ذره ای به ذهنشان خطور کند که پوششِ شان چگونه است.
کمی آن طرف تر در دو طرف ساحل دو بخش مجزا برای خانم ها و آقایان برای شنا تعبیه شده است اما توجه کمتری به آن می شود گویی کسی علاقه ای به شنا در آن محوطه ندارد.
دختر و پسری که ظاهرا دوست یا نامزد هم هستند درون آب با وضعیت نامناسبی در حال شنا هستند و حرکاتی انجام می دهند که نگو ونپرس. از چهره سبزه شان معلوم است از استان های جنوبی آمده اند. پس از لحظه ای از آب بیرون می آیند و به طرف دوست مازندرانی خود که میهمان اویند می روند. دل را به دریا می زنم و به سمتشان می روم و با کمی این پا و آن پا کردن سر صحبت را با آنها باز می کنم. رو به پسر جوان کردم و بعد از احوالپرسی گفتم: از کجا اومدید؟ گفت: از ...(یکی از شهرهای جنوبی) به عشق شمال و جنگل و دریاش اومدیم. گفتم: شما که نزدیک خلیج فارس هستید که بسیار زیباست، چرا این همه راه اومدید دریای شمال؟. تازه آب دریای شمال یکی از آلوده ترین آب های دنیاست. گفت: دریای شمال چیزه دیگه ایه اینجا آدم آزادتره و هرکاری دلش خواست انجام میده....
2
چند دختر و پسر که از شماره پلاک ماشین و لهجه شان می شود تشخیص داد تهرانی اند، دست در دست هم در حال قدم زدن هستند. گاهی هم دست در گردن هم می اندازند و درگوشی باهم پچ پچ می کنند. پسرها با شلوارک و دخترها با شلوار جین و پیراهن هایی که نامشان مانتو است چیزهایی به هم می گویند و از خنده ریسه می روند. دخترها شال های خود را از سربرداشته و بر گردن آویخته اند و موهای رنگ کردشان را به باد سپرده اند.
مامور نیروی انتظامی که از گرمای کنار ساحل و سروکله زدن با مسافرین کلافه شده است روبه دختران تهرانی می کند و می گوید: خانم ها لطفا حجابتون را رعایت کنید، اون روسری ها رو سرتون کنید. یکی از دخترها در پاسخ می گوید: چه اشکالی داره؟ ما کنار ساحلیم داریم تفریح می کنیم. مامور گفت: تفریح کنید اما حجاب را هم رعایت کنید. دختر گفت: چرا گیر میدید مگه اینجا شمال نیست ما اومدیم اینجا راحت باشیم؟ مامور عصبانی شد و گفت: اینجا شمال است سواحل اسپانیا که نیست.
جرو بحث درمی گیرد، پسران تهرانی دخالت می کنند و می گویند: خب راست میگه دیگه. چرا گیر میدید نمیذارید جوونا راحت باشند؟ چرا از مردم سلب آزادی می کنید؟... در همین گیرودار خانواده های آنها که کمی دورتر ماشین هایشان را پارک کرده بودند دخالت کردند و ماجرا فیصله پیدا کرد....
3
دریا مواج و طوفانی است و برای همین شنا کردن در آن ممنوع است. چادرهای پوششی شنای خانم ها و آقایان را هم بالا زده اند تا کسی وارد آن قسمت و دور از چشم مسئولین طرح توریستی دریا وارد آب نشود. با این حال مسافرین حاضر در کنار ساحل که به علت غیر بومی بودن، با شرایط دریای مازندران آشنا نیستند، از مسئول طرح توریستی دریا می خواهند وارد آب شوند و پشت سر هم می گویند که ما این همه راه اومدیم برای شنا در این دریا....
مسئول طرح توضیح می دهد که این دریا با دیگر دریاها متفاوت است و در حالت عادی هم خطرناکه و بهترین شناگران و کسانی که در استخرها و رودخانه ها و یا خلیج فارس شناگران قهاری بوده اند هم در این دریا غرق شده اند، اینجا زیر پای آدم ناگهان خالی می شود و دریا آدم را می بلعد. بعد به سمت راست اشاره کرد که چند خانواده چشم به دریا کنار ساحل نشسته بودند و ادامه داد, آنها را که می بینید، از یکی از شهرهای کویری آمده اند. دیروز دو برادر از اعضای این خانواده غرق شده اند و زن و بچه ها و پدر مادرشان از دیروز اینجا گریه زاری می کنند، آخه هنوز جسد آنها پیدا نشده... صدبار به آنها توصیه کردیم وارد آب نشوند مگر گوش کردند؟ گفتند ما شناگریم. همین که ما برای کنترل بخش دیگه رفتیم ، یکی از برادرها داخل آب شد و زمانی که درحال غرق شدن بود، برادر دیگر برای نجاتش رفت که هردو جلو چشم زن و بچه شان غرق شدند. از دیروز هم گروه های غریق نجات و مسئولان و... دارند دنبال جسدشان می گردند. احتمالاً فردا وقتی جسدشان باد کرد میاد سطح آب و دریا اونا رو پس می فرسته....
مسئول طرح سوت به دست و در حالی که با سوت زدن به فردی که در سمت دیگر ساحل درون آب شده بود، برای خروج از آب اشاره کرد و سپس به آن طرف رفت. همین که از آن گروهی که کلی درمورد شرایط و خطرات دریا برایشان گفته بود دور شد، آنها داخل آب شدند....
4
جوان با تابلویی در دست که عبارت ویلای اجاره ای روی آن نوشته شده بود کنار جاده ایستاده بود. جوان قدی بلند و بدن توپری داشت و از گوش های شکسته اش معلوم بود مثل بیشتر مازندرانی ها کشتی گیر است. کمی با فاصله از جاده، دو سه نفر دیگر درون مغازه ای که دفتر مشاور املاک بود درحال گفتگو بودند.
پس از چند دقیقه یک "بی ام و" مشکی که چهار جوان در آن نشسته بودند کنار جوان مازنی ایستاد و یکی از آنها پرسید آقا ویلا دارید؟ جوان مازنی گفت: بله قیمتش هم مناسبه. پسر کنار راننده با تمسخر گفت: ویلا رو با ژیلا میدید؟ همین که این جمله از دهان آن پسر غریبه بیرون آمد جوان مازنی چنان مشتی بر دهان او زد که احساس کردم همه ی دندانهایش در دهانش خرد شد. دوستان او برای حمایت از ماشین پیاده شدند و متعاقبا دیگر جوانان مازنی حاضر در صحنه نیز به حمایت از جوان مازنی وارد درگیری شدند و تا می توانستند آن چهار پسر غیر مازندرانی را کتک زدند. در حین درگیری پسر کشتی گیر، همان پسری را که آن بی ادبی را کرده بود را روی زمین خوابانده بود و می گفت: چی خیال کردی؟ اونی که شنیدی غلط زیادی بوده. اینجا تهرانی هایی که ویلا دارند با خودشون ژیلا از تهران میارند که خوش بگذرونند. فکر کردی اینجا کجاست و مردمش کی اند؟ ....(فحش) اومدی از من ژیلا می خوای؟...
جمعیت زیادی جمع شده بود که چند لحظه بعد ماموران پلیس سررسیدند و همه متفرق شدند....
5
زمان اخبار بود و گوینده خبر در مورد افتتاح بخشی از بزرگراه تهران شمال خبر میداد. با خود فکر کردم واقعا توجیه ساخت این بزرگراه چیست؟ اقتصادی؟ سیاسی؟ نظامی؟ ترابری؟ بعد با خودم گفتم: خب تهران را در کوتاهترین مسیر و کمترین زمان به مازندران وصل می کند. اما بلافاصله به فکرم رسید خب چرا تهران به مرکز مازندران در کوتاهترین زمان متصل نمی شود؟
اما بحث چیز دیگریست. این بزرگراه از دید مازنی ها تنها و تنها به این دلیل ساخته می شود که عزیزان تهرانی را در کوتاهترین زمان ممکن به عشرتکده هایشان (ویلاهایشان) در شمال متصل کند و در ویلاهایشان در کنار ژیلاهایشان از زندگی لذت ببرند و زباله و ترافیک و معضلات فرهنگی اجتماعیشان نوش جان مازندرانی ها و دیگر شمالیها شود تا پیشاپیش ناقوس مرگ تنها پاسدار فرهنگ ایران باستان در ایران و اولین محل تشکیل حکومت شیعی در جهان اسلام به گوش همگان برسد.