ارمان شهر
از بازا ر به منزل بر گشتم .خیلی خسته بودم . بعد از صرف چای به اتاقم رفتم و ادمهای مختلفی که دیده بودم را در ذهنم مرور می کردم . ادمهایی با تیپهای مختلف و با سنین و جنسیت های متفاوت که هر یک چون کشتی ای شکسته در خود غرق بودند . خیابان های شلوغ با ساختمانهایی که نور خورشید را در بتون وسنگ وشیشه های خود محو کرده بود ند. خیابان های شهر با مردمی که در ان رفت وامد می کرد ند ایینه های تمام نمای جامعه و نوع تفکرات مردم ان بودند.
در خلوت اتاقم در حالیکه تصویر جامعه ی ما از جلوی چشمانم می گذشت به فکر فرو می رفتم . جامعه ای با کودکانی که پدرانشان از سر صبح تا اخر شب در حال کارند و فقط روز های تعطیل یکدیگر را می بینند پدران خسته ای که حال صحبت کردن با فرزندان خویش را ندارند . کودکانی که مادرانشان یا در خانه نیستند وسر کارند و انها را به مهد کودک می فرستند یا ا گر در خانه اند مشغول پخت و پزند و یا در حال صحبت با تلفن ویا زن همسایه اند . کودکانی که مادران انها دیگر مانند مادرا ن قدیم خود انان را تربیت نمی کنند بلکه این مهم را بر عهده ی
تلویزیون – سی دی –کامپیوتر و... گذاشته اندویا کودکانی که از سر فقر ویا جدایی پدر ومادر و یا اعتیاد انها به خیابان ها پنا اورده اند .
جامعه ای با جوانان سر درگم . با پسرانی وجوانانی که همه فکرشان شده بلند پروازیهایی مانند بدست اوردن بیشترین پول وداشتن بهترین خانه یا اتومبیل . پسرا نی که محور اصلی صحبتهای روز مره ی بیشتر شان شده .گرفتن دوست دختر – رفتن به پارتی و خوردن اکس –کشیدن سیگار و... و یا حداقل تجربه انها.
پسران جوانی که با موتور سیکلتهایشان خیابانهاو پیاده روها را قلمرو خود می دانند و اماج تک چرخ هایشان قرار داده اند و هر روز تعدادزیادی از انها زیر چرخهای نا اگاهی خود و خانواده یشان و ندام کاریهای مسئولین له می شوند
جوانانی که منحنی عمرشان در جدول رده بندی لیگ برتر فوتبال در حال سقوط است و همه دل مشغولیها یشان شده پرسپولیس و استقلال رئال مادرید و
منچستر یونایتد و بارسلونا . ورزش دوستان جوانی که از همه شعائرادبیات فارسی فقط این چند شعار را بلد ند وبا افتخار و با صدای بلند انها را در ورزشگاهها سر می دهند: استقلال سرور پرسپولیسه و پرسپولیس سرور استقلاله-
توپ تانک فش فشه, داورما ....!؟ داورانی که به جرم تامین هزینه های زندگی خانواده هایشان با ید این اشعار که اتفاقا فحشهای ناموسی است و اتفاقا از دهان
شصت. هفتاد هزار تماشاگر نما! بیرون می ا ید تحمل کنند. جامعه ای که جوانان ان با دیدن بر نامه های ماهواره ای چنان شگفت زده شده اند که موهای سرشان سیخ شده و چنان بهت زده شده اند که نمی دانند چه لبا سی را برا ی بیرون امدن از . خانه به تن کنند. پسرا نی با ابرو های که اب رفته و به جای کوتاه شدن نازک
شده اند . و با عضلاتی در هم پیچیده شبیه ارنولد که به مرحمت دمبل و هالتر و به برکت کرا تین چنان رشد کرده اند که عضلات مغز را خشکانده است به طو ری که این جوانان رشید جز کسب وجهه جلو ی دختران و گرفتن شماره تلفن از انها ودادن شماره تماس و خشونت و احساس قدرت به چیز دیگری فکر نمی کنند . جوانانی که از علم رایانه فقط در چت کردن استادند و گروهی دیگر دور هم گرد می ایند
و از بولوتوس و اس ام اس کسب فیض می کنند و جوانانی دیگر که بو ستان زندگی خود را در پارکها به کام هرویین و کرا ک ریخته اند .
جامعه ای با دخترانی که بعضی از انها محور بحث هایشان شده – مانتو و شلوار – ارایش مد های جد ید و.... و به رخ هم کشیدن دوست پسر هایشان به یک دیگر دخترانی که پس از کسب مدرک دیپلم و برای کسب مدرک خوشنام و با اعتبار لیسانس که در بین فامیل و اشنایان و کم نیا وردن جلوی انها از اعتبار خاصی بر خوردار است را هی دا نشگاه می شوند - دانشگاههایی که امروز به دبیرستانهای دخترانه شبا هت بیشتری دارد- تا شاید احیانا بتوانند انجا برای خود زوج مناسبی
دستد وپا کند کنند و بخت خود را در دانشگاه می جویند و هزینه های گزاف دانشگاه ازاد و دیگر دانشگاه ها را به خانواده ها تحمیل می کنند .
دخترانی با ارایش ها و لبا سهای عجیب و شگفت اور چنان عجیب که گویی از کره دیگر به زمین امده اند و مصداق واقعی از :" هر که ارایشش بیش . کلاسش بیشتر " هستند. دخترانی که برای گریز از خانه به انبوه کلاسهای مانند موسیقی-
سفا لگری و خیا طی و سوزن دوزی وکارا ته – تکواندو و .... می روند و کم کم یاد می گیرند که از خانه چگونه بگریزند و شبها به خانه نیا یند و بالاخره سر از نا کجا اباد در بیا ورند .
و دختران و زنانی که از تنها حیوانی که بدشان می اید فیل است و با شنیدن نام فیل لرزه به اندامشان می افتد و هزینه های گزا فی و جهت کوتاه کردن بینی خود می پردازند تا بتوانند به را حتی همه را از نوک ان ببینند.
زنانی که تساوی حقوق زن ومرد را به خوبی درک کرده اند و دیگر حاضر به تمکین از شوهران خود نیستند رفتن به سالنهای ورزشی و ارایشی و کلاسهای هنری برایشان مهمتر از تربیت فرزند شده است :
جامه ای که گروهی از دین برداشتی جزکلمات عربی و پوشیدن لباس سفید و
گرفتن تسبیح در دست ندارند و هدفشان از رفتن به مسجد چیزی است بجز رضای خدا و خدا را در خانه اش از یاد برده اند . رو حانیونی که هر چه بالای منابر مردم را از اخرت می ترسانند و انان را به راه راست هدایت می کنند تاثیری نمی گذارند . نوحه گران و مداحان اهل بیتی که از ملودیهای پاپ روز برای عزاداری استفاده می کنند .و نام مبا رک حسین (ع) را طوری مکرار
تلفظ می کنند که فقط صدای سین سین ان را می توان شنید تا با ان دیس دیس اهنگهای پاپ را القا کنند .
جامه ای با بانکهایی که طلا از دست مردم می گیرند و به انها شکلات جایزه
می دهند جامعه ی با رسانه های که فقط با فوتبال –عشق و عاشقی – جرم و جنایت و میز گرد های خسته کننده و پیامهای با زر گانی عجین شده اند. روزنامه های که بلند گو های احزاب خاص خود هستند و مجله ها و جرا یدی
که کارشان فقط نوشتن زندگی نامه ی فوتبا لیستها و هنر پیشه های سینماو تلویزیون ا ست . جامه ای با مسئولینی که در روزمره گیهای خود غرق شده اند و یا مشغول رقابت برای کسب صندلی ریاست هستند و یا برای احزاب خود در حال کوششنند و....
نا گهان صدایی مرا از خواب بیدار کرد . صدا از بیرون و خیلی شدید بود .
با عجله رفتم دم در پدر م هم جلوی در ایستاده بود جوان متورسواری کمی بالاتر
از منزل ما با یک پیکان تصادف کرده بود . جوانک غرق در خون بود و مردم دورش جمع شده بودند ظاهرا حالش زیاد خوب نبود . مردم کمک کردند تا او را به بیمارستان برسا نند وکم کم همه پرا کننده شدند . من و پدرم هم به داخل حیا ت بر گشتیم.
خوابی که دیده بو دم یا دم امد . با خودم گفتم چقدر خوب شد که همه اش خواب
بود. وگرنه این ارمان شهری نیست که هر ایرانی درذهن خود سا خته است.
داخل اتاق که شدم پدرم را دیدم جلوی تلویزیون نشسته بود و روزنامه می خواند.
بعد از او پرسیدم : را ستی نتیجه با زی پرسپولیس واستقلال چی شد ؟
گفت : خواب بودی دلم نیامد بیدارت کنم. نتیجه یک .یک مساوی شد.
پایان